زیاد شنیده ایم که روابط عمومی هنر هشتم است. روابط عمومی قلب سازمان است. روابط عمومی فلان دستگاه برگزار میکند، تبریک و تسلیت میگوید و....
در همه ی این مصادیق که نمونه های دیگر آن را خود در جامعه سراغ دارید کلی گویی در تعریف روابط عمومی و وظایف آن حرف اول و آخر بوده و اگر هم جایی خوب تعریف شده ، بیشتر جنبه های اداری و سازمانهای دولتی آن بوده است.
همین حالت با کمی تفاوت در بازار یابی هم صدق میکند. پندار عمومی از بازار یابی و روابط عمومی نه آن چیزیست که باید باشد و آن چیزیست که در کار می آید.
غالبا" به روابط عمومی به عنوان شخص یا واحدی که وظیفه اش بزرگ کردن لایتناهی سازمان است و به بازاریاب یا واحد بازار یابی به عنوان شخص یا واحدی که بنا دارد بفروشد نگاه میکنیم . حال آنکه هر دو فراتر ازاینها توان عمل دارند.(هرچند ممکن است در وظایف خود موارد شمرده شده را نیز به عنوان بخشی از فعالیتها جای داده باشند. )